زندگي همينه
خوبي و بدي خوشحاليا و غصه ها هميشه با هم قاطي ميشن
حالا که چن روز گذشته ميتونم ازش بنويسم
وختي فهميدم اصن نميتونستم راجع بهش حتي با شوکولات خان حرف بزنم
اينقدر بغض و غصه و خششششششم داشتم که نگو
داشتم خفه ميشدم
اما در سکوت و جمله هاي کوتاه کوتاه با همسرجان حرف زديم
موضوع پرستار بي بي جانم بود
بدرفتاري با بي بي جانه من؟!!!!
ميتونم بجوعمش يني ريز کنمش
با جانه جانه جان من؟!!!!!!
کلي فکر و فکر و فکر
يه عالمه بغض و غصه توي دلم
به صورت معصومش نگاه ميکردم و اشکام ميجوشيد و ميريخت اما دلم آروم نشد که نشد
عذرش رو خواستم نميخوام لحظه اي ديگه بي بي جانم رو دستش بسپارم
جان دل من
چطور دلش اومد؟!!!نميدونم واقعا بي بي جان خندونم فقط توجه ميخواست همين. تو هم که برا همين کار مياي پس دردت چيه؟!!!!
ولش کن
دوباره جوش ميارم
اما شيريني قلبم
خندونم داره دندون در مياره عزيز دلم
خودش از حالت ايستاده به نشسته تغيير وضعيت ميده قبلا صدا ميکرد که خسته شدم بياين کمکم کنين خخخ
چقدررررررر به لباسشويي عشق ميورزه
اون قيافه خندونش که با هيجان مياد طرفم وختي در يخچال يا کابينتا رو باز ميکنم
بگردم که زودي تا ميرسه ميبندمش خخخ
ديشب کشو پاييني آشپزخونه باز مونده بود حواسم نبود ديدم از تو هال با عشق داره مياد فکر کردم مياد از پام آويزون بشه در کمال ناباوري از پشتم رد شد تعجب کردم تا برگشتم ديدم کشو بازه و داره ميرسه بهش
بگردم که نزديک بود انگشت کوچولوي تپلش بمونه لاي کشو عزييييزم زود گرفتمش و کشو رو بستم و اعتراض که ميکرد سعي کردم حواسش پرت کنم فندقکم
اون استايل چاردست و پا رفتنت رو عاشقم اون نشستن يه طرفي
اون برگشتن و خنديدنت وسط با عجله دور شدن از خودم
اون رفتن زير ميز و کنج خونه
اون که ياد گرفتي سرت رو بياري پايين و سينه خيز بري جايي که خيلي ارتفاع کمه
دردت به جونم عزيز قلبم نفسم
درباره این سایت