زندگي مشترك من با طعم شكلات



به قلب من خوش اومديدوست داشتندوست داشتندوست داشتندوست داشتن


امروز دو ماه از به دنيا اومدنت ميگذره عزيز قلب من. به قلب من خوش اومديدوست داشتندوست داشتندوست داشتن


البته امروز آخرين روز از ماه دوم زندگيتهدوست داشتندوست داشتن


ارديبهشت زيبا 


قرار بود تازه از امروز منتظر به دنيا اومدنت باشيم!!!!!


چقدر عجيبه هم سخت گذشت و هم زود گذشت 


چقدر بزرگتر شدي


الان خوابيدي و تو خواب داري جيک جيک ميکني برام هي ميخوابي و هي جيک جيک ميکني فداي اون جيک جيکات بشم


چه زود بزرگ شدي عزيز جونم نبات جونم قند و نباته من شوکولاته من


دو ماهگيت مبارک


هنوزم باورم نميشه که حاملگي تموم شد با همه سختيا و شيريني هاش با تاي هيجان انگيزت تو شکمم و الان تو رو ميبينم و بغل ميکنم و به خودم ميچسبونم و بو ميکنم و به چشماي تيله ايت خيره ميشم


واي که چقدر غير قابل باور و هيجان ناکه


تو واقعا از تو شکم من در اومدي؟!! يا از تو لپ لپ در اومدي؟!!! خدا تو رو از آسمون فرستاده براي من و عخشم تو رو از بين فرشته هاش براي ما سوا کرده


از روزي که به دنيا اومدي تا الان وزنت بيشتر از دو برابر شده قدت حدود 9 سانت بلند تر شده و دور سرت هم 6 سانت رشد کرده


تو نسبت به روز اولي که ديدمت خيلي بزرگتر شدي جيگر تر شدي 


با اون خنده هاي نازت چه دلي که از من و بابات نمي بري تازه گاهي هم با صدا مي خندي واي واي که ما غش ميکنيم برات دل ما رو بردي نبات خان


فداي اون چشماي تيله ايت بشم منمؤدب

فداي اون موهاي پشمکيت بشم من

فداي اون پوست بلورت بشم من

فداي اون دست و پاهاي کوچولوت بشم من همه ي دنيا رو تو اون دستاي کوچولوت ميخام و همه ي دنيا رو زير پاهات مي خام

فداي اون صداي باحالي که توليد ميکني و من عاشقم بشم من

تو عزيز قلب مايي نور چشم مايي اميد قلب مايي


تو بهترين هديه خدا به ما هستي به من و عخشم تو عزيز قلب مايي

هميشه تو آغوش امن خدا باشي عزيز قلبمبووووس

خوب خوب خوب


سورپرايززززززززز


ما غافلگير شديم


و حالا من يک عدد مامان هستم ووووي چه هيجان ناک و عجيب غريب


حس بسيار بسيار هيجان ناک و متفاوت و عجيب و اصن يه وضيه.


و هم اکنون بيبي گوگوليه ما 48 امين روز زندگي خودش رو در اين دنياي رنگارنگ و زيبا ميگذرونه


به گمونم خدا خواسته زودتر اين هديه ي هيجان انگيز ناک رو به عنوان عيدي امسال بهمون بده تا حسابي ذوق زده بشيم و بهمون نشون بده که چقدر ميتونه هر لحظه و هر روز ما رو هيجان زده کنه


در واقع محترمانه بهمون نشون داد که رييس کيه. ممنونم خدايا جانم و بوس و بغل بهت رييس بزرگ


 


سلام سلام 


به به که چه روزيه امروز


روز ولادت حضرت فاطمه و روز زن و مادر


موبارکه ايشالا


اين روز رو به خودم هم تبريک ميگم عخشم روزت موبارک (خخخ)


الان حسابي گوگولي مگولي کردم و ادوي خوشبويي که عاشخشم و همسرجون به مناسبت تولدم امسال براي خريداري فرمودن رو به خودم زدم لباس گوگولي مگولي تنم نمودم و در حالي که از بوي کيک خوچمزه خودم پز معدم داره خود کشون و خود زنون ميکنه انجا نشستم بسيار مرتب و منظم به به به خودم و بووس به خودم


صب که رفته بودم يه دوري بزنم و يه کم خريد مختصر نموده بودم دلم ميخواست براي خودم گل هم بخرم گذاشتم عصري با همسر جون برم البته يه کمي اميد دارم خودشون برام ابتياع بفرماين در غير اين صورت حتما خودم براي خودم ابتياع مي فرمايم بالاخره امروز روز خودم هست و بايد بسيار رومانس و ويجه و اسپشيال باشه چون امسال يه تفاوت فسقلي نيز داره که بسيار گوگولي و عسله و امروز رو برام با همه ي سالهاي پيش حسابي متفاوت مينمويه. 


بله امسال به مناسبت حضور بي بي گوگولي من يک مامي کوچولو مي باشم خخخ موبارکه هزار ساله بشم ايششششالا و اميدوارم خدايا جون منو هزاران سال براي عخشم حفظ کنه تا نور چشم ايشان بوده و قلبش هميشه روشن باشه عسيسم


خدايا جون ممنونم که لذت وول وول خوردنه يه بي بي کوچمولوي ناز رو به من و عخشم مي چشوني موچکرم ازت و بوووس فراوان بهت. ما رو مثه هميشه در آغوش بگير 


يه دنيا شادي براي عخشم و ني ني مون ميخام


 


عزيز دلم نفسم عمرم جوجه کوچولوي فسقليه من


وختي حس ميکنم دستاتو ت ميدي يا سر يا دستاتو فشار ميدي به شکمم يا پاهاتو ت ميدي و شوت ميزني آخ نميدوني چه حالي ميشم


ميرقصي و من حس ميکنم شادي و ازين يه حس قلبم پر ميشه از خوشي


خداياجونم بوس بهت که اين لذت رو به من ميچشوني


همش ميگم کاش ميشد اين حس خوب و عجيب و هيجان ناک رو ميشد برا هميشه يه جا سيوش کنم هر وخ دلم خاس بتونم دوباره تجربش کنم و طعمش فوق العادشو دوباره و هزار باره بچشم و تو دلم قند و عسل هم بزنن


ميگم کاش ميشد به شوکولات خان بچشونم مزش رو کاش ميشد حيف و هزار حيف روزي هزار بار دلم ميخاد بهش بگم دسش رو بزاره رو شکمم تا حسش کنه يه کم ولي اين کجا و اون کجا. خوبه البته که از رو شکم هم حس ميشه 


خدايا جونم موچکرم ازينکه ميشه اين لذت رو ببره عخشم موچکرم و بوس بهت


خدايا جونم برا همه اين حال خوب رو ميخام


دارم از پشت ميز کارم تو مرکز اينا رو مينويسم و اشکام گوله گوله ميريزه نميدونم چمه خوشالم براي اين لذت يا بغض و اشکم برا اينه که خدايا جون اين لذت رو به موقش به همه اونا که دلشون ميخاد بچشونه؟!


احساساتيه کي بودم من؟!!!


 


آخجونم حس وختايي که ميرفتيم مدرسه و مامان يا بابا زودتر از پايان تايم مدرسه ميومدن دنبالم رو دارم


به به خدا جون موچکرم


شکلات خان همين 15 دقيقه پيش تماسيد و گفتش مياد دنبالم و ميريم صفا سيتي انشالا


خدايا جون بوس بهت


ميتونم پرواز کنم 


هيجان انگيکم الان تند تند کارامو بکنم و برم به به


اين اولين پست مشترک من و بي بي جونم مي باشد


الان بي بي جون به بغل و قهوه و شوتولات کنار دستم اومدم دو کلوم بحرفم


خوب خوب خوب


روزاي ما به بي بي داري ميگذره 


شير دادن عاروق گرفتن لباس عوض کردن و پوشک عوض کردن و بغل کردن و ناز کشيدن و بوس کردن و ناز کردن و خوابوندن


الانم سوژه تو بغلم چپ کرده و يه دستي مي تايپم و قلپ قلپ قهوه لاته عشق خودم پز ميزنم تو رگ


ديروز اولين پياده روي سه نفره با کالسکه راني قام قام شد سري به پاساژ دم خونه زذيم و از قهوه فرئشي هميشگي مون اسپرسو ويژه و شلات تلخ و شيرين گرون تومني و دو مدل هم تافي براي همسرجان ابتيع نموده و سپس با رفتن به سوپري اين پياده روي رو به پايان رسونديم


ديروز صبم رفتيم برا چشمم دوباره دکتر


خيلي ورم عفونت داشت و هنوزم قرمز بود اين بيماري سمج هنوز دلش نيومده دست از سر خانواده سه نفره ما برداره متاسفانه و با چشمي تار و قلمبه در خدمتتون هستم


امروز صبحم خاله جون يه سري بهمون زد از وقي خاله جون اومد تا بره بي بي خواب بود و بعدش بلافاصله بيدار شد و ديگه نمي خوابيد کلا بي بي ابرو جم کني داريم يکسره جلو بقيه ابروداري ميکنه کسي شک نکنه چطوري ما رو مي صافه عسلم


 


سه شنبه هم در 69 رئزگي بي بي جان اولين بيرون رفتن دو نفره با بي بي جان به مقصد مطب چش پزشکي انجام شد بسيار متفاوت و مسترس بود ولي تجربه بحالي بود خدا رو شکر چشم بي بي از من و اقاي عشقولي بهتر بود و چشم خانوم عشقولي که من باشم از همه بدترو تار تر گف چند ماه طول ميکشه تا خوب شه توکل به خدا


واکسن دو ماهگي در 61 روزگي به همراه خاله جون انجام شد و دو سه رئز بسيار سخت و پر از تب که تا 39.1 هم بالا رفت داشتيم که به خير گذشت


در صبح 5 شنبه هم در 71 روزگي غربالگري چهارم نيز انجاميده شد توکل به خدا انشالا که خيره خودمم صب رفتم آزمايش قند و چربي و تيروئيد دادم


برم بزارمش تو تابش و به ادامه قهوه لاته جان بپردازم


خدايا جانم بوس و بغل بهت


سلام سلام


خوب خوب


ما ديشب سه تايي رفتيم جهت بررسي روند تکميل شبکيه بي بي جان حدود 8 و 40 دقيقه رسيديم و بعد از کلي صرف زمان جهت گشاد نمودن مردمک حدود 9 و 50 نوبتمون شد رفتيم تو و دوباره فرايند زجر کش کننده معاينه خدا رو شکر دکتر گفتش که شبکيه تکميل شده و ديگه نياز به پيگيري نداره تا 1 و 3 و 5 سالگي اونم اپتومتري خدايا جان شکرت تچکرات بسيور و بوس و بغل محکم بهت


هزار هزار هوار هوار شکرت که ديگه اين معاينه رو لازم نيس انجام بديم چشم خودم و همسرجون رو هم بررسي نمود مال من هنوز واگير داره و براي همسر که بخش واگيرش رو رد کرده يه داروي ديگه پيشنهاد کرد نمي دونم والا ديگه خل شديم از دست اين ويروس سمج


موچکراتم خداياجون که اين قصه تکميل شبکيه هم به خير گذشت


ديشب هم بي بي جان از 11 شب بيداري نمودتا حدود 2 ديگه داشتم از خواب کتلت مي شدم وعده وسط شب رو همسرجان پوشش داد ولي نتونستم خوب لالا کنم کلا بي بي جان شب زنده دار شده چند وخته البته از اول شب زنده دار بود الان بيشتر شده فک کنم به خاطر ماه مبارکه که ميخاد از عبادت کنندگان در اين شبا باشه


 


اوه اوه اينو يادم نره تعريف کنم


ديشب که تو مطب خواستم يه کوچولو شير بهش بدم عزيز دلم برا اولين بار تونست اول دستم و بعد شيشه رو بگيره کلي با همسرجان خوشالي نموديم بعد که اومديم خونه هم اين کار رو چند بار تکرار کرد و ما رو مطمئن کرد که توهم و شانسي نبوده و ما مجدد عميق خوشالي نموديم تازشم به صورتم دقيق نگاه ميکنه از امشب و با دقت به جزييات نگامون ميکنه و وختي صورتم رو جابجا مي کنيم دنبال ميندمون تازه براي اولين بار حرکات زبون در آوردن و بوس بالب غنچه که من مدام انجام ميدادم رو تلاش ميکرد تکرار کنه


 


امروز به مصاحبه سازمان دعوت شدم ولي در هماهنگي با همسرجان و خاله جون به اين نتيجه رسيدم که هيچ کي نميتونه بي بي داري کنه که من برم همسر جان ميگف بزار ببينيم چيکار مي شه کرد ولي با سابقه اي که ازشون دارم ميدنم اين همه اين در اون در زدن براي شرکت در جلسه آخرش خبر خاصي نميشه واسه همين منصرف شدم از شرکت. نميخام با استرس توش شرکت کنم اونم بي خودي 


مي زارمش براي يه فرصت ديگه توکل ب خدا


سلام عيکوم


باز هم عصر يک روز پر کار در خونه و باز هم من با يک ليوان پر از کافي لاته ي خودم پز و بي بي جون که بالاخره لالا فرمودن و من تونستم ناهاري که از ساعت 2 گرم کرده بودم رو ميل فرموده و يه کم با آجيليجات خودم رو تقويت نموده و کافي عزيز به بغل بيام چار کلوم بحرفم برا دلممؤدبمؤدبمؤدبمؤدب


خوب جونم بگه که دارم به نواي قران مي گوشم آخ که چقد دلم مي خاد برسم ختم قران کنم تو ماه مبارک خدايا جان هلپپوزخندپوزخندپوزخندپوزخند


اما بعد بتعريفم که ديشب از حدود 8 خوابيدم تا 9 وختي بيدار شدم ديدم همسر جان و بي بي جان خوابن نمازيدم يه کم کاراي آشپزخونه اي انجاميدم و برا خودم چاي سبز دميدم يه دو ساعتي همسرجان خوابيد 10 و نيم بيدارش کردم بنمازه يه کم به کاراش رسيد و قرار شد بره لالا کنه و من وده شير بي بي جان رو بدم بعد حدود 3 رو همسر جان بيدار شه. اين چنين شد که کمي به کاراي آشپزخونه اي رسيگي نمودم و چاي سبزم رو زدمبه بدن بي بي جان حدود 12 شب بيدار شد  براي ميل کردن غذا!!! منم تندي عوضش کردم بساط شيرش رو آماده کردم يه کم تراي کردم شير بدم بهش تا حدود 1 کارام طول کشيد بعدم هر کاري مي کردم لالا کنه جد کرده بود نخوابه تا مي زاشتمش تو تختش صدام ميکرد بووووسيه کم چرخوندمش و بغليدم تا جابجاش ميکردم که بلندش کنم بزارمش تو جاش بيدار مشد ناقلا مشكوكمحدود 2 که ديگه تقريبا خوابش برده بودگذاشتمش تو جاش و خوابيدم. حدود 4 بيدار شدم ديدم صداي همسرجان و بي بي جان از تو هال مياد رفتم سراغشون ديدم داره عوضش ميکنه شير هم براش درستونده بود گفتم من که بيدارم برو بخاب من بهش ميدم که گف خودش ميده يه کم با بي بي جان حرفيدم که آروم بشه و رفتم بخابم دو سوت بعد همسرجان اومد بالاسرم که بي بي جان کارايي کرده و بايد ببريم پاکسازي کنيمشخوابم گرفتخوابم گرفتخوابم گرفتخوابم گرفت. رفتيم شستيمش و من رفتم نمازيدم و همسر جان مشغول تغذيه و عاروق گيري که پروسه اي سنگين است شد. بعد از نماز بي بي جان رو گرفتم تا همسر جان بنمازه . بي بي جان اينقد گشنش بود و تقلا و سر و صدا مي کرد نمي شد معطلش کنم يه کم تا ديرتر بقيه غذاش رو بخوره از ترس اينکه با ولع مي خوره همشو بالا مياره هر از 20 يا 30 سي سي که ميخوره پروسه عاروق گيري جهت جا باز کنون انجام ميشه. ولي خوب نميشد زياد معطل کرد بس که گشنش بود واعتراض داشت که من گشنم و دارم خود زنون ميکنم اونوخ تو نيگام ميکني و باهام حرف مي زني؟!!! هيچي پاسخگو نيس من غذامو ميخام!!!! قابل بخشش نيستاين شد که بقيه غذاشو دادم و دادم همسرجان غول مرحله آخر رو رد کنه و رفتم خوابيدم در تمام مدت صداي بي بي جان به اعتراض بلند بود و معلوم بود نخوابيده هنوز صداي هيس گفتن همسري ميومد بلند شدم رفتم سراغشون ساعت 5 و 50 بود و پدر و پسر مشغول کشتي گرفتن بودن بي بي جان قصد خوابيدن نداشت و چنان بال و پر مي زد انگار هوشتاد ساعته بهش آب و دون نداديم!!!! خخخخيلي خنده‌دارخيلي خنده‌دارخيلي خنده‌دارخيلي خنده‌دارخيلي خنده‌دار


خلاصه هم خندم گرفته بود هم دلم براي همسرجان کبابيده بود چون قبلا چنين وضيت نا بساماني براي خودم پيش اومده بود. گفتم چي شده چرا اينقد بال بال ميزنه گف هي مي خوره هي موقه عارروق زدن بالا مياره دوباره غذا مي خاد خخخ مي گف منو سرويس کرده نذاشته چش رو هم بزاريم خخخ بي بي رو گرفتم و شير رو بهش دادم يه تيک رف بالا اون 90 تاي خودش رو خورده بود 30 تا ديگه خورده بود و بالا آورده بود و دوباره 30 تا ديگه و دوباره باز 30 تاي ديگه خخخ يه بارم همين بلا رو سر من آورد 10 بار رفتم براش غذا درست کردم يني 20 تا 30 تا تا رسيد به 150 تا اونم 12 شب!!!! صافيدم اون شب خلاصه شير رو دادم و عاروق گيري کردم خخخ و بردم بخوابونم نمي خوابيد اعتراض داشت تا ميزاشتمش تو جاش اومدم ديدم همسر جان تو هال چپ کرده گفتم چرا پا نمي شي حاضر شي بنده خدا کاملا از پا در اومده بود ميگفت 5 دقيقه بخابم مي رم. منم اومد تو اتاق و بي بي رو گذاشتم ديگه بي هوش شد


همسر جانم با آه و فغان رف سرکار و من موندم و بي بي که بعد از يک شب طولاني چپ کرده بود و لند نموده بود منم رفتم کمي درازيدم و بعدم کاراي روزمره و شير دادن و عاروق گيري و پوشک و کاراي روزمره تا همين الان


صب حدود 9 و بيست دقيقه همسر جان زنگيده بود و فغان مينمود از دوري و دل تنگي براي بي بي جان خخخ واقعا که اين بي بي جان چه دشمن شيريني هس براي ما نبات خان فينقيلي


براش عکس و فيلم فرستادم به صورت همين الان يهويي تا يه کم درد دوري همسر جان رو تسکين بدم عزيز دلم


اين پستم هزار تيکه شد از بس پا شدم بي بي داري کردم 


راستي امشب 9 شب مي بريمش چش پزشکي براي چک آپ سوم اميدوارم تکميل شده باشه شبکيش. خدايا جان بوس بهت براي همه لطفت


با تچکرات بسيور 


و من الله التوفيق


خوب بازم عصر يک روز ارديبهشتي و من و ليوان کافي ام در بغل


بي بي جان لالاي سبکي نموده 


اامروز آخروين روز از اردي جان است و يک مناسبت دلپذير براي ماست و روزي بسي عشولانه


بعد از دو ساعت بي بي داري!!!! دوباره برگشتم


عزيز قلبم تولدت مبارک عشق مهربون من يک تولد متفاوت رو امسال پيش رو داري بابا شدي عزيز دلم


دلم ميخواس برات مثه هر سال برات کيک و گل و کادو و سورپرايززززززز ولي بيبي داري اجازه نداد که بزنم بيرون کارامو يواشکي کنم


بنابراين امسال مي ريم با هم کيک و کادو ميخريم تازه يه شام لاکچري هم به قول ارسطو خواهي داشت!!!! مهمون من عخشم


بوس بهت و برات همه آروزهاي خوب دنيا و آخرت رو دارم بهترينا رو برات از خداجونم مي خام تو عخش اول و آخر مني اميد قلب مني و نور قلبم


بوس محکم


خدا يا جونم براي اين عخش قشنگم ازت ممنونم خودت مراقبمون باش مراقب عخشاي گوگوليه من باش و ما رو تو بغل خودت بگير سفت و محکم


سلامون عيکوم اوري وان


يک روز خرداديه ديگه به بي بي داري گذشت و همچنان داره ميگذره


بي بي جان پس از ساعت ها تلاش بي وقفه جهت نخوابيدن و بستن کمر همت جهت از تو بغل به هيچ عنوان پايي نيومدن در حال حاضر چپ کرده و بيهوش شده از بسياري لالا هاي قضا شده


و من از صب يه سره به بغليدن و تميز نمودن بي بي جان و ناز کشي از وي مشغولم


در اين مجال اومدم بگم از چقد دوسش دارم


چقد براش ميميرم


براي همه ادا ها و دلبري هاش


براي اون نگاهش براي خنده هاي با صدايي که دو سه هفته اي هست دل ما رو باهاش آب ميکنه


با اون چشاش که به صورتمون خيره ميشه و به همه ي اجزاي صورتمون با دقت و ريز به ريز توجه ميکنه نبات جونم


موهاي پشمکي بورش


دستاش پاهاش همه چيش هممم چيش يني دلم آبه آبببببب چشاي خمار خوابش


دستايي که هر از چند ثانيه مياره بالا و هوشيار ميکنه خودشو تلاشش براي در آوردن دستاش از زير پتو يا ملافه اي که دورش ميپيچم که خودشو بيدار نکنه براي صداي با مزه ي موقه شير خوردنش 


همه چيزشو عاشقم


قند و عسله که تو دلم هم مي خوره و آب  ميشه


کاش بتونم يه روزي خاطه به دنيا اومدنش رو بنويسم


نميدونم چرا نمي تونم يه جوري ميشم وختي به اون زمان فکر ميکنم به سختيا به غصه هام


ولش کن


دلم آب ميشه نگاش ميکنم


همينجور که تو بغلمه گاهي دلم براش تنگ مي شه !!!! مگه داريم؟!!!!!! مگه ميشه اصن!!!!!!


خداي مهربونم ممنونم براي اين عسل جان


ترکيب منو آقاي عشق پس اين شکلي ميشه!!!!


چه باحال


هرجا که ميريم همه قوربون صدقش ميرن از بس گوگوليه


اينقدر همه نگاها رو روش حس ميکنم که دلم ميخاد کلا پتو پيچش کنم که هر کي رد ميشه نگه واي چه گوگوليه بماند که ته دلم کله قند آب ميشه ولي ميترسم چش بخوره خخخخ


بي بي جان شيفته هم من نيستم خودتونين خخخخ


براي اون صدايي که از بس دلش به به مي خاد از خودش در مياره و دستاشو بندري ميرقصونه دلم آبه آب


براي وختي که ميخام بش شير بدم اينقدر هول داره نميتونه خوب بگيره و سرشو اين طرف اون طرف مي چرخونه اونم با سرعت نور و مني که ازش جا مي مونم خخخ خندم ميگيره 


خلاصه که همين الانم گاهي يادم ميره کلا که اصن بي بي داريم خخخ وختايي که سرگرم کارامم و يهو سرمو ميچرخونم ميبينمش تو تابش يا روي مبل خوابيده تازه يادم ميفته يني در اين حد


فک کن


يه بي بي که هميشه ميمونه و کسي نمياد دنبالش ببرتش خونش چرا؟!!! چون که خونش همين جاست !!!! چه عجيب. چه عجيب غريب و شيرين


برم که داره تو خواب صدام ميکنه عسل جانم


خوب بعد از يک صبح تا عصر طاقت فرسا الان اينجام دارم کافي جانمو مزه ميکنم و به صداي دلبر بي بي جانم که تو خواب از خودش در مياره گوش ميدم و يه کوچولو مي نويسم!


تازه شوتولاتي که ديروز از ما ايران خريديم هم هست و چه به به لحظاتي خخخخ


شب قدر 19 رو دو روز پشت هم احياي کوتاهي داشتم اين اولين شب قدر بي بي جانم هم هست عزيز دلم بهترينا رو براش ميخامقبلا تا حدود سحر بيدار مي موندم ولي امسال فشار کار بيبي داري اجازه نداد چون اگه بيدار بمونم ديگه طول روز خيلي سخت ميشه بي بي داري نمود


عزيز دلم


خدايا جونم بهترينا رو که براي بهترينا رقم ميزني برا منو عزيزانم رقم بزن بوس محکم و بغل محکم تر بهت 


ديروز هم سه تايي نه 4 تايي رفتيم مال ايران و اولين عسکاي سه تايي و 4 تايي مون رو گرفتيم با حال بود بي بي جانم برا اولين بار بيرون از خونه کلا بيدار بود جيگر جانم


اما بعد


بخام از بي بي داري بگم


بسيار دشوار و شيرين


از صب نبات جان نخوابيده يه سره بيداري نموده و به شدت کمر همت جهت آسفالتيدن ما بست بعد از وعده 8 و نيم صب از حدود 10 يه سره بهونه گيري و نا آرومي و يه سره به عاروق گيري گذشت تا حدود 12 که 90 تا براش درست کردم و بهش دادم ولي يه سره حرکات با مزه از خودش نشون داد از همونا که اگه يکي ببينه فک ميکنه ما کلا به اين بچه غذا نميديم خخخ دوباره براش 30 تا درست کردم نوش جان فرمود بازم همون کاراي دلبرونه براش 30 تا ديگه درستيدم 10 تاشو خورد و به هزار واويلا خوابيد و اونم کي ساعت 2 تا اومدم ناهار بزنم (عدس پلو و يه کاسه سوپ) بيدار شد و شيون واويلا خخخ که منو گشنه ميخوابوني خودت ميشيني ناهار ميزني من گناه دارم گشنمه 90 تا ديگه درست کردم گفتم نزديک وعده ساعت 3 هست لابد گشنشه خلاصه يه 30 تاشو خورد در مرحله غول نهايي کل هيکل ما و خودشو به فنا داد خخخ گشنش نبود از بس پرخوري کرده بود دلش ميخاس به به بخوره ميک بزنه آروم بشه بنده خدا منظورش اين بود من در اين حال با اين معده داغون و پر اون وخ منو پيش پيش ميکني انتظار داري بتونم بخابم!!! خخخ 


بعد از گل بارون و تعويض لباس يه کوچولو به به خورد و چشاش مست خواب شد و لالا فرمودن بي بي جان شيکر جان


و اين ساعت 4 و 15 دقيق س و من اومدم دو کلوم بنويسم فاينلي


خداياجونم شکرت براي همه چيز بوس بهت کافي جان تموميد و همسرجان توي راهه  


 


ليدي ها و جنتلمن هاي عزيز


دلم تنگ شده برا فينقيل جانم


دوس دارم بغلش ميکردم ميچلوندمش ماچ ماچيش ميکردم اونم تلاشش رو ميکرد از بين دستام فرار کنه آخرش يه ثانيه متوقف ميشدم به چشاش نگاه ميکردم اونم با تعجب اروم ميشد يه لحظه و زل زل نيگام ميکرد


دوباره باز فشارش ميدادم تا تمام تلاشش رو براي خروج از وضعيت بکنه و صداي اعتراضش بلند شه بعد من هي بگم اعتراض وارد نيس اعتراض وارد نيس اونم مثه ماهي ووول ووول بخوره و راه نجاتي نيابه!!!!! و سر و صدا کنه قلقلکش کنم و هام هامش کنم غش بره از خنده و زير زيرکي نگام کنه و منتظر باشه دوباره قلقلکش بدم واي واي چه کيفي داره


چه کنم؟!


خدايا جانم دلم براش تنگوليده است


 


پ.ن. 1 اميدوارم هر روز مثه امروز نويسنده ي درونم رفتاري موتوشخص از خود نشان بده


پ.ن. 2 به کسي که بگه روح کي در من حلول نموده که برا سومين بار اومدم امروز ،جوايز ويژه اي اهدا خواهد گرديد


هشتگ نه از اين ور بوم بيفتيم نه از اون طرف!!!لطفا جاي منو بندازين وسط بوم با تچکر


سلامون عليکوم اوري بادي


چطورين ؟!


خوب خوب خوب


من اومدم خوش اومدم چه دير اومدم کاش زودتر ميومدم و کاش زود زود بيام که دلم اينهمه تنگ نشه برا اينجا


دوس ميدارم روزمره بنويسم


يا همچون دوستان جان زياد و مفصل ولي نميدونم مشکل از کجاس که نميشه؟


هر کي ميدونه بر ما منت گذاشته و منو با خبر کنه که چرا عايا واقعن؟


مسئولين رسيدگي کن مرسي!!!!


روزاي پاييزي رو ميگذرونم


ديروز بارون خوشکلي ميباريد و ديشب همش رعد و برقاي خشبناک ميومد


منم چاي و قهوه ميخوردم در کنار اهل بيت و لذت ميبردم 


زندگي جريان خودش رو داره


سعي ميکنم تو جريان باشم و تو غمها فرو نرم و شادان باشم


از بي بي جان بپرسيد خوبه دلبر جانم روز به روز دلبرونگيش بيشتر ميشه و به انهدام اينجانبان اهتمام ويژه اي داره


عمري باشه در پست بعد از وي خواهم گفت


سلام سلام صد تا سلام


من اومدم


خوش اومدم واي که چه دير اومدم


خوب خوب


ما شش ماهه شديم


بسيار هم عالي


واکسن 6 ماهگي که دو روز بي بي جان رو اذيت نمود


وزنش به 6 و 350 و قدش به 65 رسيد و دور سر هم به 42 بنابراين تلاش خوبي بود و آفففففرين ميگم به بي بي جان


الان لالا نموده من دو ديقه اومدم يه دوري بزنم و برم


مامي اينا ديروز پس از 25 روز بي بي داري مداوم رفتن و من موندم و همسر و بي بي جان


خدا رو شکر بي بي جان تب آنچناني نکرد البته نسبت به واکسن چهار ماهگي که هلو بود يه کم اذيت شد و جيغ جيغ هاي سوک و دردناک مي کرد گناهي ام


خدا رو شکر به غذا خوردن هم افتاده البته اولا براش جذاب بود الان زياد ميلي نشون نميده دو روزه 


ميتونه سرلاک بخوره


هفته اول فقط سرلاک و آب سيب و موز له شده بود که متاسفانه ميلي براي موز نداره و چند باري که خورده انگار براش خيلي چسبناکه عوق ميزنه خخخ


از هفته دوم ميتونه عصرا هم فرني بخوره از ديروز که براش بادوم هم پودر کردم و اندکي فقط خورد


زياد ميلش نميره از آخر هفته که ميشه دو هفته که غذا ميخوره ديگه بعدش تو هفته سوم ميتونه سوپ هويج و سيب زميني و جعفري و گشنيز بخوره تا يه هفته و هفته 4 ديگه ماهيچه يا مرغ هم بهش اضافه ميشه


ببينيم چه ميکنه


فردا نوبت چش پزشکي داره ببينيم چي ميشه خدا کمک کنه


اينقد ميخام تند تند بنويسم نمي دونم چي مينويسم ميترسم هنوز تموم نکرده باشم بيدار بشه هولم


واسه همين نميتونم بتمرکزم


فعلا گود گود 


سلام


امروز ازون روزهاست که کلي چيز ميز تو مغزم رژه ميره


کارايي که بايد انجامشون بديم آخر هفته کارايي که بهتره انجامشون بديم و کارايي که دوس داريم انجامشون بديم


اما اونچه که مزاحمه اين وسط آزمايشي هس که بي بي جانو ببريم بايد انجام بده


اوخ اوخ دلم ريش ميشه عسلم فدات بشم من آخه


ديروز ميخواستم يه پست از دلبري هاي جان جان جانم بنويسم 


اينکه صبا چطور با خنده و دلبر بيدار ميشه


وختايي که کنارمه دراز کشيديم ميچرخه سمتم و با دقت به صورتم خيره ميشه و بعد از يه دقيقه دستشو آروم مياره ميزاره رو لپم و آروم ميخنده واي نگم نگم نگم که چه دلي از من اب ميکنه ميچسبونمش به خودم و تو دلم فشارش ميدم


يا وختي تو بغلم پشت به من نشسته و ميخرخه از بالا سرش نيگام ميکنه چن لحظه و بعد با خنده ميچرخه سمتم يا بر ميگرده به جلو واي واي ميچلونمش


از صحنه اي که از سر کار ميرسم خونه و مياد تو بغل همسرجانم دم در نگم که کل روز به اميد اون لحظه و با تصور چهره خندونش و اون لثه هاش و اون برق تو چشاش ميگذرونم


آخ از اون نگاه خندونش که فقط گاز گازي کردن جواب ميده و چلوندن اساسي


امروزم که دلبر جانم از 5 و نيم که شير خورد خوابش نميبرد برش داشتم گذاشتم تو تختمون و هي بر ميگش به من بعد به همسرجان نوبتي نگا ميکرد ميگف باببا و ماممما عزيزم جونم و عمرم نفسم


فداي اون صداي خوشکلت بشم


فداي اون خنده هات


آخرشم که خوابش برد بعد از کلي بازي و کوکو کردن و ناز کردن اون صداي شمرده نفساش و اون چهره معصوم و مثل گلش.


آخ که من چطوري دوباره قورتت نميدم هان؟ چطوري تحمل ميکنم ؟!!!!


مگه ميشه تو رو قورت نداد؟!


خدايا جانم موتوشکرم که بي بي جان رو به قلب ما فرستوندي


موتوشکرم که هر روز هزاران بار معجزه ميکني


 


اين بار گفتم 5 ديقه اي بيام و بنويسم


16 آبان ماه شب حدود ساعت 9 بي بي جان دست دادن رو ياد گرفت


همسرجان بهش گف بي بي جان دس بده و بي بي جان دست همسرجان رو گرف و ما دو تا غش نموديم براش


فسقل من ديگه معني حرفامونو ميفهمه


از 15 ام هم خيلي تميز و زيبا سينه خيز دلبري ميکنه


جمعه 17 ابان بردمش آتليه و يه کم از ديشب که 11 خوابيده بود کلافه بود و کم خوابي اذيتش ميکرد از بين کلي عکس که گرفتيم چن تا عکس تونستيم انتخاب کنيم چون بي بي خسته طور بود اين شد کا عکساي 3 نفرمون خوکشل نشد در کمال تاسف 2 تا تکي و يه بي بي جان و پدر و دو تا بي بي جان و خودم و يه دونه رومانتيک سه نفره گفتيم چاپ کنه


بعدم به دعوت دوس جان لبيک گفته و ناهار ديروخ طکر رو با اوشون زديم و خورد و خمير و له برگشتيم خونه


ديشب و پريشب بي بي جان گريه سوز ناک ميکرد پريشب بد خواب شده بود و ديشب ميخواستيم بريم بيرون که همسرجان از بغلش يه لحظه گذاش زمين که چه سوزي داشت گريش تا چند مين تو بغلم گريه ميکرد عزيزم


امروز همش يتدش ميفتم غصه ميخورم


برم خونه بچلونمش فسقلمو


خدايا جانم موچکرم برا همه چيز 


 


چرا نميتونم مثه قبل باشم؟


دچار يک خلسه اي هستم


نميدونم چمه


ميخوام خودمو از اين وضع بيارم بيرون


انگار نقابي زدم به صورتم


از خود واقعيم فرار ميکنم


کاش حداقل ميتونستم راحت بنويسم


حتي نميخوام تو خودم فرو برم ببينم مشکلم چي هست چه برسه بخوام حلش کنم


واي خدايا چقدر دل تنگ فسقلم


دلتنگ عخشم هم


اصن چمه؟


نميدونم


خوب در راستاي فعال سازي نويسنده درون اومدم سک سکي بنمايم


سلام


روز سومي هست که پشت هم ميام سر کار و ديروز خيلي دير رسيدم خونه و البته له


بعد از دوش و نماز يه کم بي بي جانو چلوندم


خيلي خوابش ميومد دلم تنگ بود براش دلم نميخواست بخوابه ولي دلم نميومد بيدار نگهش دارم يه کم چلوندگي و سپس لالا کردمش يه کم با همسرجون چاي و کيک ديروز پز و پفک!!خورديم و تي وي ديديم بعدشم بي بي جان بيدار شد و گشنش بود شير دادم بهش در همين حين همسر جان گف حاضر شيم بريم بيرون يه هوايي عوض کنه بي بي که پاشدم حاصر شدم بعد بي بي جانو گرفتم همسرجون حاصر شد و زديم بيرون


کلاه سورمه اي پارچه اي سرش کردم و پتو پيچ زديمش زير بغل و رفتيم 


عزيييييزم اينقد ناز شده بود مثه فرشته ها خيلي هم بهش ميومد سبک کلاهه و رنگش خلاصه عجيب دلبري ميکرد که دلم ميخواس قورتش بدم


بي بي جان که کلا خواب بود رفتيم يه شيشه جديد ابتياع نوموديم و دوري زديم و عزيمت به منزل


يه خورده کاراي آشپزخونه و طرف کردن غذاي فردا شستن ليواناي بيبي جان و جمع و جور و شام کوچولو ساعت 10 و جمع و جور تا 11 و بيدار شدن بي بي جان و غذا دادن بهش و پوشک و رفتيم لالا.


اما ساعت 3 و 40 بي بي جان بيدار شد و هر کاري کردم شير نخورد و فقط بازي و بازيگوشي و سر و صداي خوشحالي که پاشين بياين نخوابيم!!!!


گذاشتم تو تختش بعدش و کلا خوابم نبرد بي بي جانم خوابش عميق نشد تا 6 و 10 دقيقه که آوردمش تو تخت خودمون بعد از چند دقيقه خوابيد!!!!


حالا من خوابالو صداي گرفته از بي خوابي و تهوع و


اي بابا


حالا هم سر کارم


دلم براي فسقل جان تنگ


کم ديدمش اين دو سه روز


از دلبرونگياش و بازيگوشياش


عصري برم بچلونمش بي بي جان خندونم


دوباره سلام


يه چيزي يادم رف بگم


دارم تمرين مايندفولنس مي انجامم


البته قبلا هم تمرين نمودم کمي ولي مداومت نداشتم


حالا دارم تلاشمو ميکنم


گفتم بگم نگين نگفتي


خلاصه اينکه مايندفول باشيم


 


اينم يادم رف بگم ديروز که از کار با اسنپ به منزل عزيمت مينمودم از پاييز هزار رنگ بسي لذت بردم البته متاسفانه امسال فرصت پاييز گردي مهيا نشده تا کنون


باشد که اين فرصت فراهم گردد اما در همين حد که از تو تاکسي چشمم و قلبم رو نواز داد با رنگاي دلبرش ازش ممنونم


موچکرم پاييز جان


خوب خوب خوب


سلامون عليکوم اي اوري وان هايي که ازينجا گذر ميکنيد


به قلب من خوش اومدين


بعد از ديروز باروني و ابري يک عصر بيوتيفولي رو گذرونده و امروز هم روز بيوتيفولي داشته باشيم آمين


از حال ما اگر خواسته باشين ملالي نيس جز دوري دلبرجان که هر روز منو از روز قبل عاشق تر ميکنه


من از شما ميپرسم


عايا ميشه بستني جان رو عاشق نبود؟


من هلاک اون دلبرياتم بي بي جونم


اون صداي نفسات که کشتي ميگيري باهام


اون استايل شير خوردن جديدت


اون دلبرياي وخت خوابت


اون نفساي ارومت وختي خوابي


اون ذوقت وختي صدات ميکنم بر ميگردي و اون برق تو چشمات


اون شادي تو چشمات جاودان باد بي بي جانم


تو جانمي جان جان جانم


اون صداهاي خوشمزه خوشمزه اي که در مياري


اون تلاشت بداي خوابيدن اون بالا رفتنات از بالش


و اخ ازون صورت خندون وخت بيدار شدنت


اخ که براي همه ميخوام


اون تلاشت براي رسيدن به پرده و کنار زدنش


اون ذوقت براي رسيدن به ميز تلويزيون


اون تلاشت براي بلند شدن به کمک پاهاي خودم


آخ از جوجو شدنت


آخ ازون که هي ميومدي پيشونيت رو پيشونيم ميکشيدي و ميخنديدي باز ميرفتي بر ميگشتي تکرار ميکردي ميفهمم که بازي هامونو ياد ميگيري و تو يادت نگه ميداري


مرواريد دومت هم 16 ام جوونه زد


بزرگ ميشي جلوي چشم من و معجزه ميشي و من هر روز ميبينم که خدا معجزه ميکنه چطور هر روز شکرش نکنم و چقدر نميتونم اونجوري که بايد ممنونش باشم


خدايا جانم لپت رو بيار يه ماچ ابدار کنم و يه بغل فشارکي


 


چطور بايد يه مادر خوب باشيم؟!!!!


اين بي بي جان امروز تا ظهر فقط گريه نمود


نميدونم خوابش ميومد يا گشنش بود يا بخاطر دندونش بود يا چي


نه بازي نه بغل نه گردش در خانه نه شير نه دالي نه هيچي خدايا .


ديووووونه شدم از سردرد مردم


تا خوابيد اونم برا اولين بار نه اولين بار ديشب بود دومين بار بود دمر لالاکرد


آه خدايا جان صبري عنايت کن


اين بي بي جان رو در بغل سفت بگير


گناهي ام چقد اذيت شد


دورش بگردم که گاهي نميدونم چشه واقعا


دلم ريش ميشه براش


خدايا جونم بي بي فينقيلم رو و همه بي بي هاي دنيا رو حفظ کن در آغوشت وسلامت نگهشون دار


بگردم که زبونم نداره بگه چشه منم واقعا بعضي وختا ميمونم که چيکار کنم براش


 


سلام سلام


صبح که نه ظهر يک روز پاييزي تون بخير!!!


امروز يک روز آلوده ي پاييزي است که در ان مدارس و يوني ها تعطيلن و هميسرجان و ساير کارمندان هم که دودشش دارن نا تعطيلن


من و بي بي جان در منزل به سر مي بريم


کلي از صبح بازي نموديم کلي هم بهونه هاي بي بي جان رو به جان خريده و پذيراي لوسي لوسي کردن و هي گريه زاري که نخوابم و چرا خوابم مياد و . اينا بوده ايم 


به به داديم و ماما ماما نمود يه عالمه و کله قند و نيات و عسل رو تو دل من آب نمود


و بالاخره خسبيد تا من بتونم ييه ديقه نشيمنگاه همايونيم رو بزارم زمين


خدايا جان ممنونم شکرت


آخ کمرممممممممممم 


آخيييييييييش


خوب حالا اومدم دو کلوم بحرفم


دلبرجانم روزا به دلبري و وروجک بازي مي پردازه کم کم بازي ها رو خودش انتخاب ميکنه شديدا به سيم و موبايل و البته عکس و فيلم خودش عشق مي ورزه و با تلفن هم عشق ميکنه


وختي زنگ موبايل يا تلفن رو مي شنوه اون چشماش برق خوشالي ازش فواره ميزنه بيرون  و هرجا باشه با عجله مي دوعه مياد انگار با ايشون کار فوري دارن و ايشون منتظر تلفن اورژانسي بوده خخخ 


آهان از اول هفته هم مراتب عشق و علاقه خود رو به باز شدن در يخچال نشون مي ده و در يخچال که باز ميشه از هر جا پرواز ميکنه مياد اونم با خنده هاي ذوقولي و . که آدم دلش ميخاد بپره گاز گازيش کنه


در مورد عخشم هم بايد بگم که مشغول درس و مخش و ارائه و دلبري از اساتيد و بچه درس خون بازي و اين حرفاست


از احوال اينجانب هم اگر خواسته باشيد بايد به عرض برسونم که در مجموع بدک نمي باشم و به همه سلام مي رسونم و احوال پرس همگي هستم 


دلم يه استراحت طولاني و بي دغدغه مي خاد و همچنين شاپينگ تراپي و پارک و طبيعت و پاييز تراپي 


روزهايي که سرکارم که از 6 صب بيدار ميشم و حاضر ميشم ميرم و کتلت ميام خونه و به بي بي داري و غذا دادن و تميزکردن و لالا اوندن بي بي مي گذره و سپس فاز رسيدگي اندک به منزل و شام و رست و لالا


روزاي غير کاري هم باز 6 صب بي بي جان برپا ميده و بيدارم ميکنه و ديگه عمرا نمي خوابه تا انتقام نبودنم رو بگيره


من آه چقد خوابم مياد و قيافم بخواب بچه جونه و قيافه وي پاشو پاشو کوچولو از پنجره نگا کن خورشيد داره ميتابه ( که البته اون وخت صب خورشيد هنوز در اون يکي نيم کره مشغوله !!! اما وي نظرش اينه که بهتره يه ساعت زودتر به استقبال خورشيد خانوم بريم!!!)


به همه تلاش و کوشش بي شائبه ي من براي خوابوندن دوباره لبخند معني داري حواله نموده و پس از نيم ساعتي تعقيب و گريز وختي ديگه هيچ اثري از خواب در هيچ کدوممون باقي نموند ميپريم پايين از تخت و روز رو آغاز مي نوماييم.


قوربونش برم که سحر خيزه و دوس داره روزش زود شروع بشه و متاسفانه درک و تصوري از شدت کتلتي و لهيدگي من نداره!!!


از لحظه اي که ميايم بيرون از رخت خواب فرايند و پليس بازي و تعقيب و گريز مجددا آغاز ميشه و منو وي يک سره در تعقيب هم هستيم يا من دنبال اوشون تو سوراخ سمبه هاي خونه يا اوشون دنبال اينجانب در آشپزخونه و سرويس بهداشتي


خلاصه که يکسره  مشغول ايجاد هيجان و سکته دادن اينجانب هستن


اوه همين الان بيدار شد و اومدم برم سروختش که خيلي شيک پام که خواب رفته و بي حس شده بود پيچ خورد و پخش زمين گشتم خدايا جانم؟!!! حواست کجاست؟!!!


خدا رو شکر خوابيد


و خدا رو شکر هنوز اين پست نپريده و به فنا نرفته با اجازه ارسال مي نومايم


دل تنگم


براي جيک جيکاي مادر دختري


براي سر به سر گذاشتناي پدر دختري


براي شوخي و خنده هاي خواهر برادري


براي همه ي قهقهه هاي از ته دل تو خونه پدري


براي صبحونه هاي ديروقت و طولاني روزاي تعطيل


براي تعريفاي سر ميز 


براي خنده هاي دور هم سر شام و ناهار


براي نگاه هاي خندون مامان و بابا به هم از دست ماها


براي همه روزاي کنار هم بودن دل تنگم


براي اينکه لوسم کنن


نازم کنن


و من هي بپرم بغلشون ماچ ماچيشون کنم


 


پ.ن. بعد از پست يکي از دوستان دلم بدجوري تنگ شد براي کنار هم بودن


چقد دلم ميخواس که نزديک هم زندگي کنيم


چقد دلم يه چاي عصرونه دور هم خواس يهو


 


اين روزها ذهنم درگير مهاجرته.علت اصليش هم سيخ زندناي همسرجانه


يه خورده به خاطر بي بي جان


تو ذهنم يه عالمه فکر وول ميخورن


نميدونم چه تصميمي بايد گرفت و چه کاري اصن درسته


درسته کسي همه وابستگي هاشو رها کنه و راهي ناشناخته رو در پيش بگيره؟


خيلي پيچيدست و فراهم کردن مقدمات کار سختيه و خيلي پيچيدست تازه با وجود بي بي جان همه چي سخت تره چون وختي عملا براي مطالعه و فراهم کردن مقدمات نميمونه


نميدونم والا


حالا اون بخشش به کنار


چطور دلبستگيامونو بزاريم و کوچ کنيم؟ خانواده؟


خونه و هوم


نميدونم


 


قلبم هزار تکه است


براي همه 


همه آدمها


براي همه بچه ها


براي همه ي همه ي آدمهاي روي زمين


امروز قلبم هزار تکه ست


خداياجان آرامش


آرامش و اميد را به همه دلها برگردون


نا اميدي از هر سمي مهلکت تر است


ريز ريز ميرود زير پوست آدمها


زهر ميشود 


همه را ميکشد


خداياجانم ارامش و اميد را به همه قلبها برگردون


آخرين روز دي ماه


اووووووه چقد اتفاق افتاده تو اين يه ماه


به اندازه چن سال خبراي شکه کننده و ناراحت کننده و .شنيديم


خدايا جانم يه دنيا شادي لطفا براي همه آدمها و همه آفريده هات لطفا ببار


يه دنيا نور به همه دلها بتابون


از اين روزها بگم


بي بي جان داري در راس امور شخصي و غير شخصي اينجانب قرار داره


کم کم تمرين صبوري ميکنم و ريز ريز تلاش ميکنم ازين بابت هم راضيم


جمع کردن خورده ريزا باعث شد جانمايي بقيه چيزا راحت تر شه و همه چي  مرتب تر و خوب مرتب نمودن روزانه خونه کمتر کار ميبره


يه خورده ذهنم ارومتره ازين بابت


آها نکته مهم اينه که برا اينکه خونه مرتب بمونه هر چي رو هميشه بعد از استفاده بزاريم سر جاش که البته گاهي اين مساله با بي بي جان داري در تناقض قرار ميگيره با اين حال تلاشمو ميکنم و از نتيجه راضيم


کتاب ميخونم


وب گردي گاهي


دنبال مورد مناسب ميگردم جهت معامله


و اين منو کلافه کرده


خدايا اون موردي که برامون کنار گذاشني رو کن پليز با تچکر


اما برنامه ريزي مطالعم رو جز دو هفته اول دي خوب پيش نبردم علت اصليش خبراي ناگوار و علت دومش هم دنبال مورد مناسب گشتن بود


نميتونم ذهنم رو ازش آزاد کنم متاسفانه


خدايا جانم توکل به خودت فرجي بنما


 


 


سلام سلام


به به به چه برفي آخجون و خدايا جونم ممنونم بوس به لپاي نرمت


صب که با الارم بيدار شدم بي بي جانم بيدار شده بود داشت صدا ميکرد


همسرجانم زودتر بيدار شده بود نتيجه م گرسنگيه بي بي جان رو تاييد کرد و رفتم غذا بيارم براش دادم همسرجان بش بده خودم رفتم تليف ج دادم کله سحر بررررررررف اومده بود و تاسکي گير نميومد رفتم به سر کار رو معلق و بي بي جان رو گرفتم همسر جان نمازيد و در ادامه تاييد شد که فعلا يکي دو ساعتي صبر بنمويم بعد از غذا دادن و شوشته کردن بي بي جان همسر جانو راهي نموده و تلاش نموديم و خدا رو شکر اخلاص عمل نتيجه داد و بي بي جان لالا ممود منم تا 8 و نيم درازيدم و سپس برخواستم تا روز برفي و سپيييدم رو آغاز نومويم


اب جوش گذاشتم براي فلاسک بي بي و برا خودم نس و دم نوش چاي سبز درستيدم و دم تراس برا خودم نشستم و کتاب خوندم و اس بازي و تليف بازي و خلاصه عخش و صفا خدايا ممنونم که ريز اجازه ميدي از لحطه هاي برفي لذت ببرم


بي بي جان بيدار شد و برف ديديم جالبه يادش بود بهش که ميگفتم برف مي باره بر ميگشت سمت در و بيرون رو نگا ميکرد قوربونش برم هي ميگف بَ بَ عز يييييزم نخودچيه منه پسته جونم


عوضش کردم قوربونش برم تا الان 3 بار عوضش کردم رحم کن خدا


فرني و شير دادم و بازي نوموديم و حال دوس جان بيمارم را تلفني پرسيدم و عيادت نمودم برنامه صفا سبتي گذاشتم با يه دوس جان ديگه و ويدئو کال با همسرجان دلتنگ بي بي و مزه دار نمودن ماهي به خواست شکم همسرجان براي شام


عايا روتينه شام شب برفي سبزي پلو ماهي؟


عايا روياي سوپ و آشي که در سر از صبح با ديدن برفاي نرمول پروراندم بايد ناکام بماند اين رواست؟! صحيح است؟ کار خوبيست؟ خيييييير


الانم بي بي جان رو لالا نمودم نشستم هراز چند دقيقه راه ميبرم که لتونه بخوابه همسايه نوه شون اومده دارن ميترن خخخ اين بنده خدا هم هي بيدار ميشه اذيت ميشه


زندگي همينه


خوبي و بدي خوشحاليا و غصه ها هميشه با هم قاطي ميشن


حالا که چن روز گذشته ميتونم ازش بنويسم


 


وختي فهميدم اصن نميتونستم راجع بهش حتي با شوکولات خان حرف بزنم


اينقدر بغض و غصه و خششششششم داشتم که نگو


داشتم خفه ميشدم


اما در سکوت و جمله هاي کوتاه کوتاه با همسرجان حرف زديم


موضوع پرستار بي بي جانم بود


بدرفتاري با بي بي جانه من؟!!!!


ميتونم بجوعمش يني ريز کنمش


با جانه جانه جان من؟!!!!!!


کلي فکر و فکر و فکر


يه عالمه بغض و غصه توي دلم


به صورت معصومش نگاه ميکردم و اشکام ميجوشيد و ميريخت اما دلم آروم نشد که نشد


عذرش رو خواستم نميخوام لحظه اي ديگه بي بي جانم رو دستش بسپارم 


جان دل من


چطور دلش اومد؟!!!نميدونم واقعا بي بي جان خندونم فقط توجه ميخواست همين. تو هم که برا همين کار مياي پس دردت چيه؟!!!!


ولش کن


دوباره جوش ميارم


اما شيريني قلبم


خندونم داره دندون در مياره عزيز دلم


خودش از حالت ايستاده به نشسته تغيير وضعيت ميده قبلا صدا ميکرد که خسته شدم بياين کمکم کنين خخخ


چقدررررررر به لباسشويي عشق ميورزه


اون قيافه خندونش که با هيجان مياد طرفم وختي در يخچال يا کابينتا رو باز ميکنم


بگردم که زودي تا ميرسه ميبندمش خخخ


ديشب کشو پاييني آشپزخونه باز مونده بود حواسم نبود ديدم از تو هال با عشق داره مياد فکر کردم مياد از پام آويزون بشه در کمال ناباوري از پشتم رد شد تعجب کردم تا برگشتم ديدم کشو بازه و داره ميرسه بهش


بگردم که نزديک بود انگشت کوچولوي تپلش بمونه لاي کشو عزييييزم زود گرفتمش و کشو رو بستم و اعتراض که ميکرد سعي کردم حواسش پرت کنم فندقکم


اون استايل چاردست و پا رفتنت رو عاشقم اون نشستن يه طرفي


اون برگشتن و خنديدنت وسط با عجله دور شدن از خودم


اون رفتن زير ميز و کنج خونه 


اون که ياد گرفتي سرت رو بياري پايين و سينه خيز بري جايي که خيلي ارتفاع کمه


دردت به جونم عزيز قلبم نفسم 


 


خوب خيلي به يه سال نزديک شديم


چه زود گذشت


مثه چشم به هم زدن


دلم هميشه براي نوزادي و کوچولوعي هات تنگ ميشه


همين الان هم دل تنگ همين روزا هستم که اينقدددددد زود مي گذرن


من دلم ميخاد بيشتر اين روزها رو مزززه کنم دلم ميخاد عميق موهاتو نفس بکشم عميق تر زندگي کنم کاش ميشد لحظه ها رو کش ميداديم 


وختايي که با چشما و لب خندون بيدار ميشي


عزيز دلم هميشه با خنده بيدار ميشه حتي وختايي که نصفه شبا با يه صدايي از خواب ميپره هميشه ميخنده


هيچ وقت نمي فهمي که من چقد دوست دارم هيچ وقت. تا روزي که خدا به خودت يه ني ني کوچولو بده


همونجوري که من اين همه سال نمي دونستم مامانم چه عشقي به من و به ما داره


چرا اشکام مي ريزن؟ نمي دونم


روزاي سختي رو گذرونديم


روزايي که حتي همين الانم يادشون قلبم رو مچاله ميکنه


خدا رو شکر به خير گذشتن و خدا براي هيچ کس اين سختيا رو رقم نزنه واگر هم پيش مياد به خير بگذره


بارداري با همه سختياش ميگذره و تبديل به يه خاطره شيرين ميشه اگر آخرش ختم به خير بشه


برا من که با همه سختياش خاطره خوبي بود هر چند که آخرش خيلي بهمون سخت گذشت 


پر از ترررس دلتنگي و . بگذريم


اي بابا اصلا نمي خواستم اينجوري بنويسم نمي دونم چرا يادش ميفتم اشکي ميشم بعدا که حال بهتري داشتم در موردش مي نويسم يه روز ديگه شايد بهتر بتونم در موردش حرف بزنم اصن نمي خواستم پستم اين حال و هوارو داشته باشه


ميخواستم بگم من بازم اومدم با ليوان قهوه فوريم پاي لپ تاپم


هوا هواي اسفنده انگار


اسفند ماه مورد علاقه ي من . پر از نو شدن پر از بوهاي خوب آفتاب درخشان و دلپذير پر از جوونه ها پر از برگاي شاد ريز ريز پر از گلاي ياس زرد پر از بوي عيد پر از جنب و جوش


اسفند يه بوي خوبي داره 


کارام به هم پيچيده يه کم غم مياره به دلم که ميزارمش يه گوشه و بهش بي محلي ميکنم تا بغض نشه و اشک نشه . 


اما از ديشب بگم ديشب که ميخواستم بخوابونمش مقاومت ميکرد که نخوابه با اينکه چشاش قرمزززز بود و اصن باز نميشد خيلي شيک وختي پتو رو روش کشيدم شروع کرد باهام دالي کردن فسقلي ميخواست منو اغفال کنه خخخ من اما مقاومت نمودم و در حالي که نمي تونستم خنده و خوشحالي مو مخفي کنم يه کوچولو باهاش بازي کردم بعدش گفتم ديگه لالا کن شب بخير و ختم بازي رو اعلام کردم. خخخ گوگولي ام از همين الان داره روي مخ زني کار ميکنه


کوچولوي ناناسم خوابه الان خيلي ناززز خوابيده


خواباي رنگي رنگي ببيني عسلم که همه شادياي تو دنيا رو براي تو ميخوام


راستي يادم رف يه اتفاق دلبر رو اينجا ثبت کنم


امروز که بعد از شب طولاني و خستگي و .صب  بيدار شدم به بي بي جان شير بدم نگاش ميکردم و بوس ميفرستادم بهش ايشونم داشت شير ميخورد همونطوري يه کم تلاش کرد همينجوري که شير ميخوره بوس بفرسته برام نتونس بعد شيشه رو از دهنش در اورد بوس فرستاد و دوباره شيشه رو گرفت و ادامخه شير خوردن واي نگم از اون لحظه که دنيا برام هزار هزار رنگ شد


کاش ميشد اين لحظه ها رو پاز کنم و يه کم بيشتر زندگيشون کنم


وختي شيرشو خورد و ميخواست بخوابه برگشت سمتم و خودش رو تو بغلم جاداد و خوابيد


از بوي موهاش از صداي شمرده ي نفساش ازون لپاش که نرمولکيه از مدل خوابيدنش به پهلو 


خدايا جانم کاش ميشد اين لحظه ها رو هزار هزار بار زندگي کنم 


 


خدايا جانم هر چي بوس بهت بفرستم کمه


هر چي بگم ممنونم کمه


خودت مي دوني که من عاشقتم


ممنونم که اين فرشته رو از تو آسمونت به قلبم من فرستادي 


جاش هميشه تو قلبمه


ممنونم براي اين فرشته و ممنونم براي همسرجانم


خدايا جانم همه ي خوشياي دنيا رو براي همه مي خوام ولي لطفا لذت داشتن بي بي رو به همه کسايي که دلشون ميخاد بچشون لطفا لطفا لطفا


بهشون بي بي سالم و صالح بده لطفا لطفا لطفا


 


سلامون عليکوم


روز آفتابيه بهمني تون بخير


صداي منو از پشت لپ تاپ مي شنوين در حاليکه بي بي جان خوابه و هر از چند دقيقه درخواست ت دادن داره و منم تش ميدم الهي قوربون اون صداي نفساش بشم گوگوليه من


دوتا پيش دستي کوچولو پفک ميل نمودم و وبلاگ آرزو بانو رو با 4 يا 5 پست جديد خوندم چون تو گوشيم باز نمي شد امروز آي کيو زدم از تو لپ تاپ ببينم ميشه که ديدم شد و بسي مسرور گشتم


از ديشب بگم؟ اوم آره چون خيلي بهم خوش گذشت


ديروز از صب رفتيم گشتيم و خريد نموديم براي همسر جان دو تا شلوار جين و يه کتوني گوگولي منم دوتا شلوار تو خونه اي خريداري نمودم ملافه هامونم که دو هفته پيش خريداري نموده بوديم داديم دوزيدن و يه کم هم آجيل خريديم هوار تومن تازه مثلا قيمت مناسب بود!!!


بعدشم به پيشنهاد همسرجان ساندويچ فلافل و سمبوسه پيتزايي چرکول زديم که بسي چسبيد!!! نميريم صلوات خخخ که خدا رو شکر سالميم هر دو


سپس به سوي منزل رهسپار شديم با اينکه من هنوز خريدايي که براشون رفته بوديم بيرون رو نکرده بودم بي بي جان خسته و گرسنه و کلافه بود برا همين بدو بدو برگشتيم


اما هر دو از سر درد کلافه بوديم انگار کوه کنديم


نماز خونديم و بي بي جان داري نموديم و چاي خورديم تلفني با مامي جان حرف زذيم و باز هم بي بي جان داري و بازي و . تا حدود 7 که کلي راه بردمش تا لالا نمود و ما هلاک


مرغ درسته در فر و به به چه خوب شد 


حدود 8 تا اومديم بخوريمش بي بي جان بيدار شد و تا خود 9 و نيم راه بردمش تا بخوابه نوبتي با همسر جان جامون عوض نموديم و شام خورديم بي بي جان با اينکه خيلي خسته بود و از خواب هلاک بود نمي تونس بخوابه عزيز جانم بعد از شام هم من بي بي جان رو راه مي بردم و تو اين مدت هم همسرجان گاز رو که از پختن مرباي به شب قبل به فنا رفته بود تميز نمود و قابلمه مربوطه که به فنا رفته بود رو شست


حدود 9ونيم بود بعد از چندين بار خوابوندن و بيدار شدن بي بي جام با صداي در و زنگ و . اووووووه ديدم ديگه پاهام داره از درد منفجر ميشه آوردمش بيرون بازي کنه


فسقلي رو تا گذاشتيم پايين کثيف کاري کرد خخخ فک کنم برا همين خوابش نمي برد برديم شستيم و پوشک کرديم و تميز و پاکيزه مشغول بازي و دلبري شد 


منم رفتم نماز خوندم مجدد چاي دم کردم از نوع کيسه اي و آشپزخونه رو جم کردم و ظرفا شستم و براي ناهار امروز همسر جانم برنج شستم و ريختم پلوپز جانم بپزه براش و شستن ظرف و لوزم پختن مرغ و جمع و جوراي نهايي 


بي بي جانم که همش دور و برم بود بنده خدا خسته بود و خوشحال که ميتونه همچنان با همه خستگياش به بازي و شادي و بدو بدو بپردازه


راستي دو سه روزه به جاي چاردستو پار رفتن معمولي حالت دويدن به چاردست و پا رفتنش ميده اينقد با نمک ميشه که نگو خوشال و خندون ميدوعه وووي ميخام بخورمش اصن وروجک فسقلي رو


تازه ياد گرفته ما رو دعوت به بازي ميکنه مثلا از دو هفته پيش ياد گرفته يه چيزي رو از رو ميز يا تخت ميندازه پايين که ما برش داريم و بهش بديم اولين بار اين بازي رو با همسرجان منزل دوست جان با نسکافه هاي فوري روي ميز وسطشون انجام داد و بسي کيف نومود و ما نيز کيفيديم از خوشاليش 


بعدم که يه کم کارا رو رديف کردم لباساشو از شوفاژا جم کردم و خونه رو مرتب نمودم


بعد همسرجان چاي ريخت و گفتم بده دستم که بخورم که بي بي جان نذاشت دوباره چاي رو دادم به همسر جان يه کم باهاش بازي کردم دوباره اومدم که چاي بخورم باز اومد که ازم بگيره فنجون رو و بازي کنه گفتم بزار نشونش بدم که داغه انگشتم رو ميگرفتم به لبه فنجون ميگفتم جيززززز و هر دو ميخنديديم و بي بي جان که رسما از خنده غش ميکرد البته قبلا هم بهش گفته بودم اوشون بازم خنديده بود و جدي نگرفته بود جيز رو خخخ


بعدش که چاي رو روخوردم فنجون رو دادم بهش بازي کنه اولش به من نگاه مي کرد و ميخنديد و انگشت اشاره ش رو نزديک ميکرد به فنجون و غش ميکرد از خنده منم وارد بازيش شدم و هي باز با هم جيز گفتيم و خنديديم و خيلي خيلي بهمون خوش گذشت خدايا جانم بوس به لپات براي همه لطف و مهربونيت


دورش بگردم يه خورده باهاش با ملافه هاي تازه دوزيده شده دالي کردم کلي غش غش خنديد بگردم اينقدر کارتوني و گوگولي ميخنده اينقد قيافش خوردني ميشه چن باز پريدم چلوندمش باز ديدم خودش با ملافه اي مشغوله و به من نگاه ميکنه ميخنده دقت کردم ديدم پارچه ها رو مياره جلو صورتش بعد مياره کنار و به من نگاه ميکنه و ميخنده يعني دالي واي من مردم براش يني مردم از اينکه خودش داره منو به بازي دعوت ميکنه هر چي ميچلوندمش ديگه فايده نداشت دوباره کلي بازي کرديم و خنديديم 


خدايا جانم چطوري ازت تچکرکنم؟!!! ها؟؟!!!!! اصن قابل وصف نيس


ديگه 11 و نيم بعد از اينکه نوبتي مسواکيديم و بي بي جان هم مسواک زد رفتيم که بخوابيم ما که هلاک بوديم از خستگي بي بي جانم بدتر ديگه به زور خوابش برد فندق جان 


سلامليکوم


من اومدم


اين چند روز هي ميومدم با اينکه کلي حرف داشتم حرف زدنم نميومد


خيلي خسته ميشه بدنم و ذهنم هر روز تا مرز پوکيدن ميرم و ميام خخخ


جوني برام نمي مونه 


نه که نمونه ولي همون اپسيلون ناي باقي مونده رو براي مسواک آخر شب نگه مي دارم خخ يني در اين حد نابودما يه وضي


برم يه قهوه درست کنم بيام بقيش رو بنويسم


نوشتن بدون کافي اصن کيف نميده


خوب برگشتم با عزيز دلم خخخخ


به به چه بوي دل نشيني


خدايا جانم اين دل خوشياي کوچولو موچولو رو از ما نگير که دق مي کنيم با تچکرات


خوب صبح امروزم خيلي با حال آغاز شد


ديشب و تو خواب کلا ذهنم در گير حرفاي دکتر بي بي جان بود يه کم نگرانش بود ذهنم اين شد که خواب خوبي نبود


5 و 39 بيدار شدم براش شير درست کردم و بهش دادم ديگه خوابم نبرد يه کم مونده بود تا همسر جان بيدار و حاضر بشه همينجوري تو جام پيچ ميخوردم و همه تلاشام براي خوابوندن خودم ناکام مي نمود خخخ


همسر جانم بيدار شد حاضر شد منم براي نماز بيدار شدم و دوباره برگشتم پيش بي بي جان خواب بود اينقده ناز خوابيده بود سرمو فرو کردم تو موهاش عاضق بوشم عاضق اون نفساش عميق و پشت هم اينقده گوگولي پيچ ميخوره و غلت ميزنه تو خواب قشنگ بايد هر لحظه از يه جا جمش کنم و بکشم سمت خودم دوباره دو سوت بعد کيلومتر ها دور شد خخخ گاهي پا يا دستشو ميگيرم که ت ميخوره بفهمم غر ميزنه ني ولوم کن عامو و غل ميخوره ميره خخخخ


از جمعه صبح تو رختخواب ياد گرفته باي باي کنه اينقده ناز باي باي ميکنه و ميگه باي باي که خدا ميدونه ديروز با ماشين لباسشويي در حال کار و هنرپيشه هاي تلويزيون هم باي باي ميکرد و وقتي عصر به دکترش ميگفتم باي باي ميکنه به دکتر باي باي ميکرد خخخ


کلي هم دکتر لوسش ميکرد خخخ


از صب ميگفتم


بعدن نوشت


بي بي جان بيدار شد جهت يخ کردن قهوه من که خيلي زيادي خوش به حالم نشه قهوه م رو در حالي که با يه پيش پيشش ميکردم خوردم اونم يخ طوري 


خدايا جان بهشت زير پاي مادران است خالي بندي نباشه لطفا با تچکر


ميگفتم صب ديدم هر کار ميکنم خوابم نميبره دو دل بودم 


يه دلم ميگف حالا که خوابت نمي بره پاشو به کاراي خودت برس يه کم روزت رو زودتر شرو کن کارايي که دوس داري انجام بده خلاصه که ميگف پاشو حال کن


اون طرف ميگف تلاش کن بخوابي اصن همينطوري تا ابد تو بغلت بگيرش حالا که خوابه ميشه بوش کني و بچلونيش يواشکي پيشش باش به هر حال در گير و دار بود تا 7 و 29 دقيقه پيشش بودم گفتم پاشم پوشک عوض کنم بساط تعويض آماده کردم ديدم خشکه جمش کردم پا شدم شيشه شيرش رو بشورم براش شير ببرم تا پام رسيد به آشپزخونه ستاد ايجاد رعب و وحشت صداش اومد پريدم تو اتاق ديدم بيداره و لبه ي تخت؟!!!! اصن مگه داريم مگه ميشه گاد جان


ميخوابيدم بهتر بود که به ما نيومده زودتر صحنه رو ترک کنيم


خلاصه تا مرز سکته رفتم بعد براش شير درست کردم دادم خورد و ديگه بيدار شديم بازي و قلقلک کرديم و خوردمش عزيز دلم بهم باي باي ميگرد فسقلي


ديگه بيدار شديم و ويتامين دادم و خودم قهوه نوش جان نمودم پوشک عوض کردم و فرني درست کردم بساط سوپ براي شام رديف نمودم لالاش ميومد دوباره لالاش کردم و براي ناهار فردا قورمه گذاشتم که وقتي بيدار شد بپزم


يه دستم هم به پيش پيش کردنش بود بس که خوابش سبکه جوجو جان


خلاصه


بقيش به بازي و دلبري ايشون گذشت فرني هم بازي بازي خورد


سوپ دادم به هزار ويک مکافات خخخخ الانم که لالا نموده


عسلکم


ياد گرفته کنترل تي وي رو ميگيره سمتش خخخ


گاهي رو به من نشسته بازي ميکنه بعد کنترل رو بر ميداره از پشت سر ميگيره سمت تي وي دکمه هاشو ميزنه بعد بر ميگرده نگا ميکنه ببينه چي شد خخخ


نگم از دالي کردناش وروجک جان


از اون صداهاي خنده کارتونيش


از فيگور خوابيدنش


بگردم که اينقد سخت خوابس ميبره چطوري با ذوق ميدوعه سمتم چاردست و پا دلم ميخاد غش کنم براش


 خدايا جانم موچکرم و بوس بهت که اين دلبر رو به من بخشيدي


واي يادم رف بگم تو مطب دکتر يه ني ني ديگه بود اينقد قشنگ باهم دوس شدن باباي ميکردن و با هم عه عه حرف ميزدن تا يه کدوم حواسش به يه جاي ديگه ميرف اون يکي صداش ميکرد که با من حرف بزن کجا رفتي خخخ


خيلي باحال بود


اونجا رو گذاشته بودن رو سرشون


با مزه ها


ديگه چي بگم؟


خدايا جان خودت همه چي رو جفت جور کن اتفاقاي خوب و هيجان ناک بيفته برامون


خدايا براي همه شادي و خوشحالي ميخام


همه جيب ها رو اين شب عيدي پر پول کن


اينقد که هر چي خرج خوشي کنن تموم نشه


يه روزي بشه ندونيم با پولامون چه کنيم بيايم به هم راهکار بديم که چطوري خرج خوشالي کنيمشون


خدايا هيچ کي حسرت چيزي نداشته باشه


همه بچه ها رو تو دنيات شاد نگه دار و سالم


هيچ بابا ماماني رو با غم و غصه و مريضي بچه ها امتحان نکن


خدايا دلامون رو به زندگي گرم کن


جمع ها رو به شادي 


همه خوبي هاي دنيا رو براي همه ميخام


هيولاي کوچک درونم


هر از گاهي بيدار ميشود


گاهي مشغول بازي 


گاهي هم مشغول آتش بازي


وقتي خواب است گاهي فراموش ميکنم اصلا هست


ولي هست خودم ميدانم


 


 


پ. ن. 1من فکر ميکنم همه ما درونمون يکي ازونها داريم!!!شما اينطور فکر نميکنين؟


پ. ن. 2 هيولاي درون شما گوگوليست؟ ناز است؟ مشغول بازيگوشي ست؟ خوش به حالتان است.


لطفا منو از حال و هواي هيولاي درونتون با خبر کنين


پ. ن. 3 ميدونم که احوال هيولاي دورن همه متغير است لطفا از همين روز ها با خبرم کنيد و با رسم شکل توضيح بدين چه وختايي چطورياس؟ 3 نمره 


پ. ن. 4 ديدم مدت هاست همه جا صحبت از کودک درون و شفاي وي است گفتم اين باعث نشه از اون يکي وي غافل بشيم


پ. ن. 5 البته طرح اين موضوع دليل شخصي هم دارد


سلام


روز باروني اسفندي تو خونه ام با بي بي جان


من آدم حرف زدن هستم گاهي که حرف نمي زنم يني نميخام بقيه رو از ناراحتي يا فکراي مغشوشم ناراحت کنم دوس ندارم به ناراحتي ها دامن بزنم ولي


من آدم حرف زدنم آدم بلند بلند فک کردن آدم .


چه بدونم .


امان از دلبرياي بچه جون که اگه نبود همه ي غصه هاي دنيا تو قلبم مثه کوه سنگين ميشد ولي بي بي جان که هست يني خنده هاي از ته دل هنوزم هست يني چشماي براق يني لبخند با دندوناي کوچولوي سفيد مرواريدي يني هنوز چيزي هست که با اينکه ته دلم غم دارم ولي ذوق و خنده هاي از ته دلش ميتونه دنياي فکر و خيالاي ناجور رو از رو قلبم برداره که به خاطرش بخندم و سعي کنم بخندونمش


راستي بي بي جان به من نياز داره يا من به اون؟ 


من فکر ميکنم ما به هم نياز داريم و ما به هم کمک ميکنيم


يه کارايي رو اون نميتونه انجام بده من براش انجام ميدم يه کارايي هم من نميتونم اون برام انجام ميده مهمترينش هم اينه که ما براي خوشحال کردن هم تلاش ميکنيم ما براي خوب کردن حال هم تلاش ميکنيم


خدايا جان چه دنياي با حالي آفريدي 


امروز يه متني خوندم که يه مامان از رفتاراي . ( نميدونم چه اسمي اصن رو اين رفتارا بزارم شما خودتون بعد که خوندين جاي خالي رو پر کنين) که با فرزند خونده ها ميشه نوشته بود شاخام در اومد اين چه طرز فکريه ؟!! مثلا يه فرزند خونده اي خيلي خوشکل بوده طرف دکتره مثلا بچه رو ديده مي گه در هم بوده يا سواش کردين يا چميدونم يه دکتر فوق تخصصي!!! که فرزندخونده اي رو بردن پيشش گفته همينکه به بچه سرپناه دادين از سرش زياده نميخاد براش زيادي خرج کنين يا . اينا چيه ؟ اينا چيه واقعا؟ شما چطونه؟ اين آدما واقعن آدمن يا فقط اسمشون آدمه؟ مايه ننگ آدميت هستن به نظرم!!! يني از طرز فکرشون خجالت نميکشن؟!!!


اصن مغزم سوت کشيد . چي بگم  .


من معتقدم که به فرزند پذيرفتن بچه ها و جا دادنشون تو خونواده همونقدر که براي بچه ها خوبه براي پدر و مادر ها هم خوبه يه اتفاق خوشايند دو طرفه است


يني اينقدر مهمه که به دنيا آورده باشيشون؟ خدايا جان به کجا مي ريم؟


من در مورد خودم ميگم که از ديد من يه خانوم وختي که مامان ميشه مامان همه ي بچه هاي دنيا ميشه 


ديگه هر چي بشنويم نبايد تعجب کنيم ولي آخه اينا رو هم بشنويم تعجب نکنيم؟


اصن نمي دونم چي نوشتم فقط ناراحت بودم ناراحت تر شدم


خدايا جان يه نگاهي بنداز به ما ببين چه وضيه رسيدگي کن لطفا اقدامات لازم رو مبذول کن با تشکر


واي خدايا جان امروز دوباره تونستم بيام


عليرغم اينکه اصلا تمرکز ندارم ولي گفتم بيام بگم اينکه من از روز ولن چيزي نمينويسم دليل نميشه ما اين روز رو گرامي نمي داريما


ولي خوب چون همسرجانم معتقده که هر روز روز عشق و هر روز منه!!!! يني در اين حد لاو تو لاو طور مثلا ! اينه که من چيزي در موردش نمي نويسم


دوس ميداشتم امسال که روزم هم روز زن و هم روز مامي و هم دم ولنتاينه يه خورده متفاوت باشه و همسرجانم يه حرکتي بزنه که يه خورده خاطره انگيزش کنه ولي متاسفم که نشد نمي دونم ولي به نظرم حيف شد چون هيچ سال ديگه اي نيس که من اولين روز مادرم باشه و اين فرصت از دست رفت متاسفانه حتي دريغ از يه عکس!!! خوب يه مشغوليت هاي ذهني اي داره که منم بهش حق ميدم درگيرش باشه ولي نه ديگه در اين حد که . ميشد دو تا شاخه گل از طرف خودش و بي بي جان بهم هديه بده يا مثلا يه کيک يا شيريني يا هر چيز کوچيکي که حداقل اين روز رو با روز قبل يا بعدش يه اپسيلن متفاوت کنه .بي خيال


البته بگم اگر فک ميکنين من از اون آدما هستم که فکر ميکنم يکي ديگه بايد کاري کنه که منو خوشحال کنه و خودم کاري براي خودم نمي کنم سخت در اشتباهيد اگر دستم به بي بي جان بند نبود يا حتي هوا ايمقدر سرد نبود که ميشد دو تايي با بي بي جان بزنيم بيرون و بچرخيم و خودمون رو خوشحال کنيم حتما اين کارو مي کردم  ولي دستم بند بي بي جان بود و نشد که خودم روزم رو گرامي بدارم و از اين بابت هم يه کم دلگيرم ولي به زودي روزم رو گرامي ميدارم شايد اگرکسي ياشه که بي بي جان رو براي مدت کوتاهي پيشش بزارم و خيالم از بابت اوشون راحت باشه


اي واي يه کم غصه ناک شدم اينا رو نوشتم


گلايه اي نيس فقط نوشتم که از تو ذهنم بيان بيرون حس و حالم رو خواستم ثبت کنم همين


بازم بگم مراقب سلامتي تون باشين يا اينکه مراقبين؟!!!


سلامون عليکوم


خوب خوب خوب


روزاي دونفره ي ما شرو شده از ديروز


ديروز اولين روز بود که بعد از مدتها همسرجان نبودن 


عزيز دلبند دلتنگ بود کلي لي لي به لالاش گذاشتم نذاشتم اصن ناراحت و غصه دار نشه فقط بازي و شادي و شعر و تي وي و پيام بازگاني خخخ


فسقلم واميسته ديگه قوبونش بشم من


ديروز صافم کرد از بس بغل ميخاس


يا کثيف کرده بود شوشته کردن لازم داش


فلج کامل شدم ديگه صد بار بردمش


امروزم که بيدار شد کله سحر من هلاک خواب ايشون خندون و خوشال البته نه که خوابش نيادا ولي دلش بازي ميخواس


شير دادم و شستم و آوردمش هنوز کاراي جم کردن تشک تعويض و پهن کردن خشک کن به پايان نرسيده دوباره خخخخخ


اللنم پس از مقاومت جانانه لالا نموده 


منم يه برش پيتزاي خونگي از ديشب زدم و قهوه درس نموده خواستم بخورمش گفتم دو کلوم بحرفم


امروز کمي مطالعه و پزيدن کيک و سوپ برا شام در برنامه دارم


عکساي موبايل رو خالي کنم يه کم البومش رو پيش ببرم اوممممم ديگه همينا آها فيلم هم ببينيم با همسر جان نميدونم چي ببينيم البته ببينم چي پيشنهاد ميدن


پايتخت ميبينين؟!!!!اگه پايتخت نبود ما تو قرنطينه دق مينوموديم من عاشقشم عاااااااااشق روزي هزار بار ببينم کمه دلم ميخاد صب تا شب ببينم


اميدوارم شمام تعطيلات خوبي داشته باشين حتما پايتخت ببينين تا روحتون شاد شه


سلام


آخرين روز سال 98


روز ابري و افتابي و باروني و براق و درخشان از نيمه گذشته بي بي جان و همسر جان خوابن


ناهار قيمه از فريزر و برنج هم در حال دميدن و سيب زميني در حال سرخ شدن و مواد کيک آماده براي فردا


منم چاي ريختم و نشستم کنارشون دارم يادداشت ميکنم


خداياجانم براي همه چيز ممنونم هزار هزار هزار بار هم کمه خودت به بزرگيت ببخش ناتوانيه منو در شکر کردن


بغلت ميکنم و ميبوسمت براي همه چيز


براي بي بي جانم براي همه لحظه هايي که برامون آفريدي کنارش براي همين لحظه که بيدار 


 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

خدمات حمل و نقل ایرانکس دستگاه ضدعفونی ازن باربری و اتوبار | barbari autobar Prashant اخبار جامع دکوراسیون منزل سرگرمی.آشپزی.اس ام اس.ازدواج.خواستگاری.سبک زندگی.ورزشی.بیوگر پرسه های اندیشه آهنگ پارس کسبينه